دوشنبه30مرداد96

متن مرتبط با «شهریور» در سایت دوشنبه30مرداد96 نوشته شده است

شنبه11شهریور

  • روزمرگی,شنبهشهریور ...ادامه مطلب

  • پنجشنبه 2 شهریور96-شب

  • 9 بهم پیام داد گفت دلم برای خرس قرمزه جلوی ماشینت تنگ شده..منم گفتم دل اونم برات تنگه گفت بازم شعور اون خرس!! گفتم مهمونی ام شب حال داشتی بزنگ بحرفیم.. شب زنگیدم خودم جواب نداد پیام داد بد و بیراه گفت.. گفت چند روزه نیستی و حالا که پیام دادم یجور برخورد میکنی انگار اصلا خوشحال نشدی.. گفتم بزار بزنگم بحرفیم..گفت میگم نه..و بد و بیراه میگفت با یه لحن بد.. اصلا نمیفهمم چجوری به خودش اجازه میده اینقدر,پنجشنبه,شهریورشب ...ادامه مطلب

  • جمعه3شهریور96

  • 9 ساعت 3.30 عصر بهم زنگ زد تو یه حالتی مثل کما بودم این حالت وقتایی پیش میاد که من بشدت بهم ریختم زیاد خواب میرم و حسش مثل مردن میمونه.. فکر میکنم یه جور حالت دفاعیه بدنمه خاموشم میکنه که دیگه خودمو نکشم.. من فقط تو خواب حس کردم اون زنگ میزنه چون عموما وقتی حالم بد باشه حس میکنه خودش.. ولی بلند نشدم ببینم چون دیگه زنده نبودم درست حدس زده بودم خودش بود از بلاک هم خارج کرده بود  برای اولین بار دیگ,جمعهشهریور ...ادامه مطلب

  • شنبه 4شهریور

  • DONYAYE MAN شنبه 4شهریور شرکتم و بخاطر جریانات پیش اومده با9 واقعا حالم بده داغونم.. نوشته شده در شنبه چهارم شهریور ۱۳۹۶ساعت 14:11 توسط ASAL| | ,شنبه,شهریور ...ادامه مطلب

  • شنبه 4 شهریور

  • 9 عصر بهم زنگ زد..حدودای ساعت 60:30 جواب ندادم نه از روی لوس بازیای دخترونه قدرت حرف زدن باهاشو نداشتم..حرفی هم نداشتم..وقتی خیلی داغونم عموما هیچی نمیگم.. بعد پیام داد با من تماس بگیر.. بهش زنگ زدم نخواستم لوس باشه قضیه.. گفت عذر میخوام رفتارم درست نبود..گفت دلم تنگ شده بیا الان ببینیم همو گفتم تازه رسیدم خونه باشه یه روز دیگه.. نوشته شده در دوشنبه ششم شهریور ۱۳۹۶ساعت 10:24 توسط ASAL| |,شنبه,شهریور ...ادامه مطلب

  • یکشنبه 5شهریور

  • تو شرکت خیلی شلوغم و همه امروز رو مخن.. فکرم پیش 9 مونده ولی اصلا حال دلم خوب نشده.. من همچنان مردم.. نوشته شده در دوشنبه ششم شهریور ۱۳۹۶ساعت 11:37 توسط ASAL| |,یکشنبه,شهریور ...ادامه مطلب

  • آرامش پس از طوفان_1شهریور96

  • دیروز وقتی از خواب بیدار شدم مثل یه روح سرگردون بودم واقعا حالم بد بود و دلم نمیخواست هیچ کجا برم .. ولی خب چاره چی بود آماده شدم رفتم سر کار جا پارک نبود و بالاخره با یه بدبختی پارک کردم پیاده شدم ریموت کار نمیکرد و در قفل نمی شد هر کاری کردم انگار نه انگار چاره ای نبود برگشتم خونه :| به مامان گفتم میرم تجریش خرید حوصله خونه بودن و نداشتم اونم گفت منم میام.. رفتیم تجریش .. امامزاده.. ناهار خوردی,آرامش,طوفانشهریور ...ادامه مطلب

  • 1شهریور96

  •     صبح که اومدم شرکت یه باکس شکلات رو میزم بود سوغاتی میناسیان بزرگ..   برخوردای زیادی با هم نداشتیم ولی به نظرم آدم دلنشینیه.. شاید حرکت خاصی نیست ولی تو این روزا که من بهم ریختم این حرکتای کوچیک دوست داشتنی روم تاثیر مثبت داره یهو بهم حس خوب میده..       نوشته شده در چهارشنبه یکم شهریور ۱۳۹۶ساعت 11:51 توسط ASAL| |,شهریور ...ادامه مطلب

  • پنجشنبه 2 شهریور96

  •   پنجشنبه است و من شرکتم .. خوب شرکت ما اینجوریه دیگه.. ولی خب دروغ چرا اصلا هم غمگین نیستم  واقعیتش اینه که شرکت و همه همکارامو دوسشون دارم.. و محیطش بهم آرامش میده :)     البته صبح یکم دیر رسیدم چون غزل دلش هوایی بود و میخواست بره خرید و صبحونه مجلسی میل کنه.. رفتیم سوپر مارکت و نون فروشی و ... یکم واسه خودش خرید کرد و خوشحال برفت خیلی دوسش دارم این بچه رو خیییلی   دیشب دوباره با هم فیلم دیدیم,پنجشنبه,شهریور ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها